944 == دلگویه ای فشرده برای کتاب مظلوم

ساخت وبلاگ

دلگویه ای فشرده برای کتاب مظلوم و کتابخوا ن تابلویی به مناسبت نمایشگاه کتاب گیلان

از صندلی چوبی که کمی صدای غژ میدهد از درون کلبه ای کوچک و چوبین برخاسته و پتو را از روی پا به کنار زده و رمان پر غنج و صمیمی (داستان یک شهر) احمد محمود را بر طاقچه گلین گذاشته و دستی به پنجره بخار گرفته می کشم. شق قطره های ریز و سرد را به پایین می بینم. از پشت شیشه کوچک کلبه چوبین در تلار بالاخانه ای( خانه های دو اشکوبه خاص روستایی) در دل کوهای پر جنگل للندیز ماسوله روخان و در سکوت و صدای جویبار تیز و پر خروش پایین تپه نجوای خود را دارد. گاه گداری ناله اوباشانه گرگی تنها و سگی عصیی و لرزش شاخه های درختانی با برگ سبز و طلائی بهم می آمیزد. با نیم باز کردن پنجره هوای سرد و سربین اما دلچسب و نمناک جنگل تا تمامی هستی ام رخنه میکند.در خنکای این هوا که سبزی جوانه های نورسته روی شاخه های کرچ (ترد)این درختان شنگرفی خاصی بدان ها بخشیده به هفته کتاب امسال استانم اندیشه می کنم. به سخنرانی ها و فلاش دوربین و عکس و فیلم و مصاحبه های تر و تمیز و اطو کشیده و حتی کنار میدانی. فریاد وا مصیبتا که کتاب و کتاب خوانی از دست رفت. به قیمت های پشت کتابها فکر می کنم که آنرا از سبد خرید خانواده ها بیگانه کرده است. به عنوان و مضامین و تیراز کتاب ها فکر می کنم . اغلب ناشرین ورشکسته و بزور سرپا مانده مبادرت به چاپ کتابهای به اصطلاح آموزشی درسی ، آن هم از نوع بی بو و خاصیت ؛به خواست سفارش دهندگان و کاسبان جیب پدران دانش آموزبرنامه می ریزند.خیل عظیم کتابهای تعبیر خواب و جن وپری و عشقی های باسمه ای با جلد های زنان ابرو پیوسته مشکی و قلب و کبوتر و سنجاق و خون و اشک و غیره .. به نمایشگاهای کتاب فرمالیتی و خلوت که اگر کتاب های خاص خود را بخواهی باید با وام بانکی بدرون آن داخل شوی. اگر باشد . سهمیه ها هم داستان خود را دارد . باید از جلدهای صحافی شده از کاغذهای سفید تعاونی ودولتی خوش عطر که به سفارش حوزه ها و نهادها و دوستان خودی است صرف نظر کنی . گاه جهت مطالعه خیلی از فوری فوتی ترجمه و صحافی شده ها آن به چند مدرک عربی و فلسفی هم نیاز داری . خیل عظیم کتاب های کودکان و نوجوانان که با نقاشی های رنگی ؛ مسواک زدن و حوله و ادب آداب دارد را تکرار میکند. به دلارهای افسانه ای فکر می کنم که خرج آلاف الوف و صنایع مصرفی و بشدت لوکس برای یک قشر محدود و صاحب قدرت, فحل و فشل شدن ساختار اداری و واردات انحصارات صادرات در حد مفت؛ اشیا و اشیا بی مصرف و کم جان و تجربه های تکراری ناموفق می گردد.

از درب کوچک اتاق کلبه به لبه ایوان کنگره دار مفرش با چند حصیر بر روی رف آن لحظاتی می نشینم. سرما به تمامی درونم می پیچد.. ستاره های سربین از ورای کوههای دود آلود سرمه ای در ردیفی به چشم میرسند. بخار دهانم را دیگر می توانم ببینم. اینکه برای هر امر جدی وجامعه و زندگی ساز با ندانم کاری و بی برنامه گی روندی کاریکاتور وار بر ان جایگزین می شود . البته باسپاس از همه دلسوزانی که تلاش خود را برای بهبودذی در همین شرایط موجود می نمایند . دادمان از روی عشق و وظیفه به هواست که چرا اینگونه شد و اینگونه است . چه باید کرد ؟ آمار مطالعه پایین است. کشوری که اندیشمندان و شاعران و فیلسوفان آن در لحظه گذار تاریخی خوراک منابع عالم را تامین می کرده اینک برای مصرف مطالعاتی روزانه خانواده خویش در مضیقه باشد. سبدهایی فقط برای تهیه خوراکی کم قوت و بی محتوا بی امکان تهیه غذای روح زندگی یعنی کتاب.

آگاه بودن , روشن اندیش بودن, در محدوده زنده با قدرت منطق زندگی کردن, سالوس و ریا و ضعف را یاد گیری نکردن و هر چکمه ای را برق نینداختن , مثبت بودن و در سعادت و خوشبختی جمعی شرکت کردن فقط با مطالعه مداوم و یاد گیری تجربه های انسانی از طریق کتابها و انتقال آن به همدیگر است . مدرک و تحصیل و کتابهای تخصصی درسی فقط میزان سواد را بالا می برد( یعنی اطلاعات) اما برای فرهنگی والا داشتن و به ان دست یازیدن ؛ وانسان واره زیستن به کتاب های اجتماعی و رمان و هر آن نشری که به انسان می پردازد بسیار می تواند یاری گر باشد. ( یعنی معلومات) . این بارها آزموده شده و به بار نشسته که به لحظه ای ازپیرامون سرزمین های توسعه یافته و خوشبخت می توان دریافت. که کتاب و مطالعه و راه آسان دست یابی به آن چه اولویتی داشته و دارد. جامعه با مردمان بی مطالعه و دور از کتاب فقط زنده خواهند بود بجای زندگی نمودن . گورستانی خاموش ازصداهای پر ازهیچ. تماشای تجارب دنیا که تلاش و برنامه ریزی و هدف بخصوص جهت مطالعه عموم احساس سعادت و راحتی شان غوغا می کند.

آری چون آموزگاری پر فن - پر راز و پر سخن - لب بسته ولی روایتگر - سرشار از داستان هائی شورانگیز - و چیستان های شگفت آور - و سعادت - چه سود از این که وقت نسل جاودان نیست .

اینک با آخرین نگاه به سیاهی های دود آلود جنگل بدرون کلبه ام در بالای بالای کوههای للندیز ماسوله رودخان در آن هنگام که صدای بلبلان خاموش و آوای شغالان به گوش می رسد پا می گذارم. و به یاد می آورم که در شهر و کشورم امار مطالعه هشت دقیقه برای هر فرد می باشد . به کی و چگونه باید گفت ؟

باری کم کم شقفق صبحگاهی از راه فرا می رسد و باید که به شهر و جامعه و کار و تلاش و همگرائی پیوست . آه ای آرامش دلپذیر در این گرگ و میش کوهستانی .

کوروش مهیار --KOOSHMHYAR.COMR

ابان 402

ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی...
ما را در سایت ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhyarset بازدید : 26 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 7:40