960= برای فرخی یزدی شاعر مردمی و آزادی خواه

ساخت وبلاگ

فرخی یزدی

فرخی یزدی لب دوخته با اندیشه های فراخ و ناب سعادت خواهی مردمش

شک ندارم که در اینده نام و کار همه کسانی که درتاریخ پر غنج و پیچ تاب جهان و ایران و گیلان گامی برای سعادت بشر و هم وندان و هموولایتی های خود برداشته اند ثبت و ضبط گردیده و بی هبیچ استثنایی دردرس نامه های اعصار آینده میان خوشبختی و شادمانی فراوان نسل های نو؛ الگو رفتاری خواهد شد تا در آن زمان که تضادهای جامعه و اجتماعی حل شده و دیگر نیاز به جنگ و نبردهای گوناگون انسانی با هم نیست و نبرد بزرگ انسان درسراسر جهان با طبیعت اولویت خواهد داشت تا همگی درهمه جای جهان درارتباطی تنگا تنگ با هم نیروهای فراوان وقهریه و بزرگ زمین و طبیعت از زلزله و باد و آتش و سرما و گرما آسیب لایه ازون و به اختیار گرفتن ماکروها و میکروها درهر ابعادی و به هر مقدار نیاز وکشف نامکشوف ها و سفر به دیار نادیده های ژرف دریاها و فرو رفتن در آتش فشانهای روشن و خاموش و رصد کهکشان های درحد غیر قابل باور و رصد درون ریز سلولهای موجود زنده و مرده پیرامون تا آخرین حلقه های اتم ...وچه وچه پندارهایی اکنون که در حد ناممکن به ممکن رساندن.

آری پایان نبردهای اجتماعی انسانهای جهان و منطقه و شهر و روستا و محله به اغاز نبرد انسان دراتحادی قوی و پر انگیزه برای مهارو استفاده و زندگی نوین با دنیای و طبیعت خواهد شد. نبرد همگان با ماده و مکان و زمان پیرامون قابل رویت و غیر قابل حتا باور و ممکن. و اینست طنیدگی پایان ناپذیر و عجیب سراسر پنجه در پنجه افکندن زمینیان برای پاسخ به پرسش ها و حل موضوعات نوین عظیم و یا خردی که داریم و یا خواهیم داشت.. تمامی رویدادهای عصر ما کشتارها و جنگ ها که درهمین وقت نوشتن این متن توسط نگارنده عرق شرم بالای 14 هزار و پانصد جنگ بزرگ و کوچک انسانی را درکره زیبا و کهنسال ما از سر گذرانده ایم و اگر با هیولاهای سلاحهای ناتشناخته و هیولاهایی با مغز های معیوب سادیسمی خانه ما زادگاه و گورگاه ما را از هم نپاشانیم و در میان انبوه دود سمی چیز از پرواز بنفشه گون پروانه ها و خواب ملوس کودکان بی خبر از هیاهوهای مسابقه پول و ثروتِ چند صد نفر از صدر نشینان و صاحبان مجازی سرمایه دنیا که همواره به دپو کردن و بیش نمودن شماره های حساب مالی خود هستند و چون گرگها با چشمان نیمه باز روبروی هم دست بر شاستی بمب های خود می خوابند تمام خواهد شد.اینها را به رسم یادگار نوشتم تا به سهم خود بگویم که زمین ما چه تاریخی را گذرانده و می گذراند و از نگار گران و نویسندگان اخبار دنیا وعصری استم که به پیروزی انسان و انسانیت بر علیه اهریمنان و اهریمنیت معتقدم. برخلاف محدود خداوندان زر و زور جهانی که دستور به ساخت فیلمهای آخر الزمانی می دهند. که خانمها ؛ آقایان اگر ما نباشیم شما مردم جهان درنهایت خرابه ای فاقد از انسان و موجود زنده بر کره زشت و کریه مملو از بوی مشمئز باروت شده ما چیزی نخواهد ماند و اینک آخر الزمان ... پس دراین پیروزی که تاریخی بر ان مترتب نیست اما همه کسانی که شاید امروز اینک نا آشنا و گمنام باشند اما یک به یک یافت خواهند شد و بر سریر هستی و روند زندگی سعادت آمیز یعنی انچه که دربالا آمد بعنوان الگوی رفتاری و شاهد پیروزی به روزی بر چشم و قلبهایمان خواهند بود.) ستمگر بس عبث پنداشت کشتن ومردن هست درمانش - ولی روزی فرو گیرد گریبانش( شاید به فشرده ترین وآژه ها درقلم بتوان از این انسان اندیشه ور اما عمل گرای اوایل سده خورشیدی کشور عزیز ما ایران میرزا محمد فرخی یزدی ( تاج الشعرا) روزنامه نگارو شاعر آزادیخواه صدر مشروطیت که بی گمان یکی از نادر استعدادهای شعر پارسی خطابش کرده اند که اگر نبود مشکلات و مبارزات اجتماعی که او غزل ناب ایرانی را به غزل های ناب سیاسی و اجتماعی و مبارزه تبدیل کرد دنیای زیبای شعر گذشته ایران را با زبان و بیانی نو حتا به جهان عرضه می کرد.مبارزه و بودن در حیطه نبرد با دژخیمان رضا خانی اما نبوغ او را به سرودن اشعار تهیجی و آرزوها و رویاهای او را به سمت دگرگونی حذف شیطان و دیو و نشاندن فرشته بجای آن وادار کرد. آن زمانم که بنهادم سر به پای آزادی -- دست خود زجان شستم از برای آزادی .... که لبانش را دوخت و در زجر کشی سبعانه با آمپول هوای پزشک احمدی حدس او یقین شد.....آری پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. برادری داشت عبدالغفور نام که یازده سال از وی بزرگ‌تر بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت ........ آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت

در دفتر زمانه فتـد نامش از قلم ..... .... هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

در پیشگاه اهل خرد نیست محترم ....... هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت

اآنکه جیب و جام من از مال و می تهی ست ... ما را فراغتی ست که جمشید جم نداشت

فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی به خصوص رباعی است.

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم..... ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمآنچه جان کَند تنم، عمر حسابش کردم ......... زندگی کردن من مردن تدریجی بود آقای مکی در مقدمه دیوان فرخی می گوید که مقام فرخی در غزل‌سرایی را باید دقیقن دریابند. نه تنها مرگ وی را یکی از ضربات سهمگین بر پیکر دلفریب ادب و درشت سیلی بر چهره زیبای سخن بدانند بلکه فقدان ادبی جبران‌ناپذیر به شمار آورند، زیرا این قبیل نوابغ بخصوص در شعر مشکل پارسی در هر عصری خود به خود پیدا نمی‌شوند و سده ها می‌گذرد تا چنین افرادی پا به عرصه ظهور گذارند.

که روح‌بخش جهان است نام آزادی قسم به عزت و قدر و مقام آزادی

به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس که داشت از دل و جان، احترام آزادی

در نوروز سال ۱۳۲۷ ق، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند در پایان این مراسم،مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس خود تو می‌دانی نی ام از شاعران چاپلوس

بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور به‌کلی منکر وقوع چنین واقعه‌ای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعری هم با زغال بر دیوار زندان نگاشت. شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام

در اواخر سال ۱۳۲۸ ق فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را درباره آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت.. در دوران نخست‌وزیری وثوق‌الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت شدید کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان وحشتناک شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.او در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت. این روزنامه در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. فرخی با داشتن امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون پیکار، قیام،طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود. فرخی درباره توقیف‌های مکرر روزنامه‌هایش سروده:

هر نامه نکرد خائنان را تعریف هر خامه نکرد ناکسان را توصیف

آن خامه ز پافشاری ظلم شکست آن نامه به دست ظالمان شد توقیف

در سال ۱۳۰۷ ش فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد .وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید. فرخی در زندان قصر و ظاهراً در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی تا سال 1393 نامعلوم بود، و احتمالا می دادند در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شده‌باشد ولیکن در سال 1393 محل دفن ایشان توسط خواهرزاده ایشان در شهر یزد، زیر خیابان امام، سه متری کوچه آرُک، آخر پیاده‌رو، روبروی مقبره امامزاده شاهزاده فاضل شناسایی شد.بنابر اظهارات علی اصغر مونسان مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و تنها آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار داده‌اند

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست

عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست هرکه شادی می‌کند از دوده جمشید نیست

بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست

وای بر شهری که در آن مزد مردان درست از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست

زندان قصر 1318 کوروش مهیار

ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی...
ما را در سایت ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhyarset بازدید : 13 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 14:57